زبانحال امام حسن عسکری علیهالسلام
زهر افتاده به جـان جـگـرم مهدی جان لرزه انداخت ز پا تا به سرم مهدی جان به لب خـشـک پــدر آب گـوارا برسـان که من از سوز عطش شعله ورم مهدی جان قـدح آب هـمـینکه به لـبـم شـد نـزدیـک غم لب های حسین زد شررم مهدی جان قبل از آنی که به دل زهـر اثـر بگذارد کشته از صحنۀ دیوار و درم مهدی جان لحـظه ای نیست عزیزم که تداعی نشود وقعـۀ کـرب و بلا در نـظرم مهدی جان زینب و بزم یزید و لب خشکیده و چوب خون قلبم چکد از چشم تـرم مهدی جان مـی درخـشـد رخ مــاه تـو بــیــاد آوردم سـر نـورانـی هـجـده قـمـرم مهدی جان |